رویارویی های خونین در تاریخ سیستان
به گزارش وبلاگ وردپرسکارا، خبرنگاران-حسین روحانی صدر*: از واپسین سال های سده سیزدهم و نیمه اول سده چهاردهم خورشیدی، پهنه پهناور فلات قاره ایران دست خوش تقسیمات جغرافیای سیاسی شد که کشورهای جدیدی از آن سردرآوردند. یکی از این نواحی استقلال یافته، کشور افغانستان است. این ناحیه، در سده های نخستین اسلامی یکی از سرزمین های مهم و استراتژیک در خلافت شرقی جهان اسلام بود.
منابع متعددی از موقعیت سابق این سرزمین، حکایت های زیادی نقل کرده اند. آنچه مسلم است، این پهنه جغرافیایی در قلمرو امپراطوری های طاهری، صفاری، سامانی، غوریان و غزنویان، قراختایی و خوارزمشاهی قرار داشت. عموم این امپراطوری ها با حمله مغول و استیلای ایلخانان و تیموریان منتظم و یکپارچه شد. این یکپارچگی، با شدت و ضعف هایی تا عصر ناصرالدین شاه قاجار نیز به قوت خود باقی بود. به هر حال، مقتضیات سیاست جهانی در 1298 خورشیدی، این پهنه سرزمینی را مستقل کرد.
تاریخ سیستان یکی از معدود منابع تشریح کننده آن روزگارِ این سرزمین است. ادموند کلیفوردباسورث مُشرح این اثر نفیس، فضای آن روزگارِ سیستان را بسیار جذاب توصیف کرده است. زنده یاد دکتر حسن انوشه نیز با تسلط منحصربفرد خود به پهنه فرهنگی ایران، ترجمه فاخری از آن تهیه کرده است.
در این کتاب 302 صفحه ای، نگاه مؤلف به بازتاب موقعیت سیاسی و دستاوردهای مسلمین است. او تصریح آشکاری به بت پرستی اقوام سرزمینی این ناحیه و رویکرد اولیه مسلمین برای سرکوبی خاندان جنگ زده ایران پس از ورود اسلام به سرزمین های خلافت شرقی دارد.
باسورث ابتدا به شرایط ادیان در منطقه همراه با اشاره ای به وجود معابد و کلیساها پرداخته و در ادامه تلاش های پیگیر و مداوم چند ساله اعراب برای مهار ساکنان آن سرزمین را بررسی می کند. او به شرح موقعیت استراتژیک مرزی میان اسلام و کفر در این ناحیه نیز پرداخته است. نام کابل و ملحقات آن بیش از 23 بار به میان آمده، جالب تر آنکه اصطلاح خوارجِ سیستان را به استناد منابع متنوع به چند گروه پرنفوذ در این ناحیه از خوارجِ معروف دهه چهارم سده نخستین هجری تا مخالفان اموی و عباسی و حتی طاغیان گریزان از اقتصادیات اطلاق کرده است.
به شهادت این منابع، سیستان آن روزگار یا افغانستان این روزگار هیچ گاه روی آرامش به خود ندیده و دائم زیر سم ستوران دست به دست می شود. جالبتر آنکه برخی گفتمان های کلامی همچون مکتب فکری اشعری به عامل جمع آوری اقتصادیات آن ناحیه رسیده که بعدها خود مبدع افکار و آراء متفاوتی با متفکرین جهان اسلام شده و حتی انحراف در نظام دیوان سالاری نیز از میراث دائمی این سرزمین است. جالبتر آنکه برخی دیوان سالاران، خود صاحبان سبک های ادبی و دیوانی نیز شدند، اما نه در همان ناحیه بلکه در فارس و بصره خودنمایی کردند.
از گفته های گردآورنده کتاب، رابطه عمیق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی میان دو پهنه سرزمین ایران یعنی ماوراء النهر و بین النهرین را می توان استنباط کرد. نکته ای که باسورث هم آن را دقیق کاوش نکرده حدود مرزهای امپراطوری های حاکم بر نقاط مختلف این سرزمین است. به گمان غلط مصطلح، پنج امپراطور حکمران این ناحیه، هر یک جانشین دیگری شدند. در حالی که از ابتدای استقلال طاهریان از سلطه نمایندگان خلفاء در بغداد و کوفه بخش هایی از خراسان بزرگ، تحت سلطه آنان و بخش هایی از سیستان، تحت سلطه صفاریان و قسمتی نیز توسط سامانیان تعریف جغرافیای سیاسی آن روزگار را ابداع کرد.
اگرچه کشمکش های سرزمینی در این پهنه وجود داشت اما تا فروپاشی خلافت عباسی کماکان به حیات خود ادامه داده اند. باسورث بیان جالبی از شیوه جمع آوری اقتصادیات و نحوه روابط قبایل و خوانین و گردانندگان آخرین نقطه شرقی سرزمین خلافت یا دارالخلافه دارد. به هر صورت وجه مشترک دیروز ناحیه سیستان و خراسان بزرگ و ماورا النهر با افغانستان امروز، حضور قدرت های بزرگ و صحنه رویارویی های خونین است و یکی از ویژگی های تلخ روزگار دیروز و امروز، مهاجرت عموم ساکنان بومی برای حفظ جان و کسب نام و نان به نقاط آباد سرزمین های دیگر بوده است.
اگر منابعی همچون تاریخ سیستان و محققان جزئی نگر همچون باسورث و مترجمان قابل و مطلع و مسلطی همچون حسن انوشه بتوانند در این راستا منابع متنوعی تولید و راه گشا فراهم آورند، به طور قطع در اصلاح امور آینده این پهنه سرزمینی از خاک ایران گام مؤثری برای ایجاد صلح و آرامش خواهد داشت. کتاب تاریخ سیستان بارها توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده که خود نشان اهمیت این منبع گرانقدر تاریخی برای شناخت ناحیه افغانستان کنونی است.
* کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی و کارشناس گروه ایران شناسی و اسلام شناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران